داستان کوتاه؛ دمپایی

 من آزمون تخصص، پونصد شدم...بابای پولدار نداشتم ،پونصد شدم...کلاس نرفتم، پونصد شدم،...بالای بالاش...

داستان کوتاه؛ حرمت

 من تو تمام زندگیم فقط یک چیز برام مهم بوده...ماشینمو زد به درخت...هیچی نگفتم...بنز یک میلیاردی رو زد به درخت...اما...اما...به من میگه زنا مهندسی بلد نیستن...حرمت من شکسته شده، من خورد شدم...سی طبقه...

داستان کوتاه؛ کفش

 آره آره، تو کم حرف میزنی و عمیق، من زیاد حرف میزنم و چرند، اصلا تو اقیانوس آرام من سطل زباله،...اما ته تهش زن پولدار گرفتن همینه...

نقد رمان دل تاریکی

  در درجه اول، جوزف کنراد در این شاهکار کوتاه ابدی،کوشیده است مانند ویکتور هوگو در بینوایان...

داستان کوتاه؛ دو سال

 دو ساله از دانشگاه دکتری گرفتی ،گوشه خونه افتادی تکون نمیخوری هی رمان می خونی... آقا جون ده تا دانشگاه، مصاحبه رفتم، من از کجا میدونستم پژوهش هنر هیچ خواهانی نداره؟...

داستان کوتاه؛ خسته

 ورزش صبحگاهی برات خیلی مفیده، ورزش اصلی ترین رکن تو ترک اعتیاده، نگاه کن، به گل های رز، به این کاکتوس زیبای نازنین که یک گل داده، به دریا فکر کن، به عمق زیبای اقیانوس آرام...

داستان کوتاه؛ اوه

 اوه یک کیش، خوردی آنقدر ماتم نداره، ببینید بچه ها، گشایش خیلی مهمه، اگر گشایش بلد نباشین یعنی اصلا شطرنج بلد نیستین، گامبی اون تکنیکی هست که گشایش رو به شما یاد میده...

داستان کوتاه؛ دریا

 بله آقای دکتر، وقتی دریا نباشه، ماهی به تنگش می نازه، خجالتم نداره، منم ترجیح دادم با این ماشین به قول شما شیک، تو اسنپ کار کنم تا یک مهندس بیکار که هر روز یک بیسوادی بهم بگه طرحت قبول نیست، من می دونم...

داستان کوتاه؛ سفید

 سفید بود عین بادبان قایقی در نسیم... وقتی نگاهش می کردم می دانستم همه چیز درست می شود، می دانستم به یک دلیلی نجات پیدا کردم. بود و نبود ،روی بالکن که می ایستاد دست هایش را روی...

داستان کوتاه؛ وای

خانم دکتر من عاشق این سبک نقاشی هستم... کمپوزیسیون رو ببینید، یک دنیا حرف تو این تابلو نهفته است، یک جهان...