داستان کوتاه؛ اوه
يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۳۱ ب.ظ
اوه یک کیش، خوردی آنقدر ماتم نداره، ببینید بچه ها، گشایش خیلی مهمه، اگر گشایش بلد نباشین یعنی اصلا شطرنج بلد نیستین، گامبی اون تکنیکی هست که گشایش رو به شما یاد میده، مهره ها متعادل اما به صورت نامتقارن قرار گرفته اند، متعادل و نامتقارن، متعادل و نامتقارن، بر پدرت لعنت پانیذ،زیباترین آفریده خلقت، سایه موازی تمام سبک های سیسیلی، جذابیت بی انتهای بوی یاس، ایستاده ای و نایستادی، رفتی و نرفتی، کسی که برای اولین بار شطرنج را اختراع کرد یک برهمن هندی بود، پادشاه به برهمن می گوید در خانه اول برایم گندم بگذار در خانه دوم، دو گندم و در نهایت حساب می کنند میفهمند تعدادش چند چند چند تار موی تو می شود پانیذ جان، من خودم سوختم، این سربازم من، اینجا جلوی شما می ایستم پادشاه بزرگ، گفتم گشایش بزرگ است اما نه اینکه از آخر بازی غافل بشوی، آخر بازی خیلی مهم است، پانیذ جان، ستاره من وتو، گرچه بر مدار همند، هزار سال لیک ولی دور، از کنار همند، من آن سرباز بودم، من آن سفیدپوش کوچک که آن جلو می ایستاد، گشایش دفاع هندی را کاش اجرا می کردی، که نکردی، کاش میزدم زیر میز و طره های گیسوانت را ....
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده