خب جناب سروان زندانی کارش فرار کردنه دیگه... من قسم بقراط خوردم که از جان انسان ها حفاظت کنم فقط همین... فقط همین...دستبند چینی..اون آلمانی قدیمی ها رو میزدین بهش خب، معلومه دستبند...
خب جناب سروان زندانی کارش فرار کردنه دیگه... من قسم بقراط خوردم که از جان انسان ها حفاظت کنم فقط همین... فقط همین...دستبند چینی..اون آلمانی قدیمی ها رو میزدین بهش خب، معلومه دستبند...
دکتر دکتر، پام تیر خورده، مخلص کلام باید آویزونش کنی یا اگه ازش خوشت نیومد باید یه خط بندازی رو پیشونیش که یه یادگاری از تو همیشه تو صورتش باشه، سی درصد چک رو برمیدارم دکتر بقیه رو میارم...
داداش! دکتر جدید زندان شمایی؟...دکتر دکتر من پام تیرخورده این چوب و از دهنم در بیار...سیگار داری دکتر؟...
آقا رامین بابا من که مثل شما مهندس نیستم من مکانیکم، نمیشه حالا برا عروسیم کراوات نزنم؟ آقا رامین این کت براقه رو میخوام ...
میدونی چرا کفش پای راستم کهنه تر از کفش پای چپمه دکتر؟...قطعا پای چپتون کوتاه تر از پای راستتونه... نه ،درست نیست... قطعا کف پای راستتون صافه، باید عکس بنویسم براتون... نه، قبلا عکس گرفتم از پام...
ببین، خواهر جان، آبجی کوچیکه، زیبا، نازنین، عزیزم، دل پسرا مثل باند فرودگاه میمونه، یکی میپره، دوتا میشینه، یکی میره تو آشیانه، اما خب بعد یک ماه ...
شاید این یک مورد استثنایی باشه تو پزشکی ورزشی اما نه وقتی که همیشه بار سنگینش را روی شانه ات حمل می کنی، احمد سعیدی مشت زن خوبی بود، منصف بود به کلیه ها ضربه نمی زد دو تا پسر داشت و...
اسب سواری مال روزهای بد است، حسین با صورتی که از ناراحتی سیاه شده بود، سوار اسب شده بود، و به گونه ای می تاخت که باد، موهایش را به پرواز در می آورد و نرمی گوش های اسب در گرما مویرگ های ظریفش را...
نام کامل، بارون مونچاسن، هیرونیموس کارل فردریک ون مونچاسن، در بودن وردر، نزدیک هانور، در آلمان تولد یافت بعد از مدتی به سپاه روسیه ضد ترکان عثمانی پیوست ،در سال ۱۷۶۰ از جنگاوری کناره گیری...
این سیم رو میبینی؟...این سیم کار تنگ کردن جدار قلب رو انجام میده...استاد شما موقع عمل، چشمتون رو می بندین حتی نگاه هم نمی کنین...خب،م ثل این میمونه که داری میری خونه و چشمات رو می بندی...