داستان کوتاه؛ آقا رامین
جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۵۷ ب.ظ
آقا رامین بابا من که مثل شما مهندس نیستم من مکانیکم، نمیشه حالا برا عروسیم کراوات نزنم؟ آقا رامین این کت براقه رو میخوام براق دوست دارم، خیلی رخ داره کت براق،آقا رامین آنقدر محکم نبند،مهندس بابا یه راه نفس کشیدن واسه ما بذار ما بعضی وقت ها از دهان نفس می کشم، بابا مهندس خون به مخم نمیرسه سرگیجه گرفتم، جان مهندس این کت براقه رو بخریم با پیرهن قرمز خیلی جوره...
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۲/۰۱