داستان کوتاه؛ داداش (3)
جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۲۱ ب.ظ
خب جناب سروان زندانی کارش فرار کردنه دیگه... من قسم بقراط خوردم که از جان انسان ها حفاظت کنم فقط همین... فقط همین...دستبند چینی..اون آلمانی قدیمی ها رو میزدین بهش خب، معلومه دستبند چینی رو میتونه با سوزن آمپول باز کنه، این سطل پر آمپوله... ببینید اشتباه از جناب ستفان بوده آخه آدم به این خلافی رو فقط یه دستبند چینی بهش میزنن؟؟؟...
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۲/۰۱