ببین،ببین،ببین،من نبین رزیدنت فوق نوزادانم،یه دستم کتاب داخلی واشنگتن بود یه دستم رو شیکم بیمار محترم، یه دستم به پیچ تلویزیون بود صدای فیلم شعله رو زیاد می کردم...
ببین،ببین،ببین،من نبین رزیدنت فوق نوزادانم،یه دستم کتاب داخلی واشنگتن بود یه دستم رو شیکم بیمار محترم، یه دستم به پیچ تلویزیون بود صدای فیلم شعله رو زیاد می کردم...
واسه اسی دون بپاشه کسی؟، نه عزیزم، نه، ازدواج کدومه؟، اصلا بحث ازدواج نیست، فقط خاله جان یه آشنایی ساده است...
دیروز با دو تا سرگرد آگاهی و پنج تا ستفان و ده تا سرباز ریختیم تو یه خونه ویلایی، سه نفررو بازداشت کردند، یکیشون دکتری شیمی از ارمنستان داشت...
سلام، سلام، سلام، جناب آقای دکتر مبرهن، تعریف شما رو از آقای دکتر ریاضی خیلی شنیده بودیم...
ببین من متولد نوزده مهر هزاروسیصد وشصت وپنج هستم، عدل، عدل، عدل، روز جهانی بهداشت روان... یعنی نه روز...
امیرجان، امیرجان، امیرهووووووووی، سرتو از رو کتاب بیار بالا نفس بگیر، ببین رزیدنت ها که رفتند بهم خبر بده، سگ پریا پاش شکسته می خوام اسکن بگیرم...
من بعد فوت آقاجون دوست ندارم سایه هیچ مرد غریبه ای رو سر مادرم و خواهرم باشه، دفعه آخری که یه مرد غریبه پاشو بذاره خونه ونک شاید آخرین باری باشه که هوای شهر میره تو ریه یه مرد غریبه...
ببین ساسان برا امتحان فوق تخصص هیچی نخوندم، ساسان ول کن این سوسک بدبختُو، خوبه یکی با کفش هی جلو راهت سد درست کنه؟...
ببین عزیزم شما داری به من دروغ میگی؟ تو به بچه علاقه مند بودی؟ بله، چرا گمراهم می کنی، رویا، چرا گمراهم می کنی؟...
ساسان بد جور لامپ، دستشو بریده، دو واحد اومثبت احتیاج داریم، بی حسش کنید، نمی خواد نمی خواد خیلی بالاست، دردو حس نمی کنه، داره می خنده...