اسب سواری مال روزهای بد است، حسین با صورتی که از ناراحتی سیاه شده بود، سوار اسب شده بود، و به گونه ای می تاخت که باد، موهایش را به پرواز در می آورد و نرمی گوش های اسب در گرما مویرگ های ظریفش را...
اسب سواری مال روزهای بد است، حسین با صورتی که از ناراحتی سیاه شده بود، سوار اسب شده بود، و به گونه ای می تاخت که باد، موهایش را به پرواز در می آورد و نرمی گوش های اسب در گرما مویرگ های ظریفش را...
این سیم رو میبینی؟...این سیم کار تنگ کردن جدار قلب رو انجام میده...استاد شما موقع عمل، چشمتون رو می بندین حتی نگاه هم نمی کنین...خب،م ثل این میمونه که داری میری خونه و چشمات رو می بندی...
من همیشه میگم حریفت حتی اگه ضعیف هم باشه قوی جلوه اش بده که وقتی شکستش دادی مردم بگن یه آدم قوی رو برده،اصلا هیچی...هیچی...یک ساعت تمرین تاتر بود بعد تاتری که دوبار قبلشم ،سال پیش اجرا رفته بود...
بله، عرض می کردم، در این فیلم شاهد نوعی از هژمونی لغات هستیم، در حقیقت لغات برضد نویسنده خودشون...
ببین، نه، نه، نه، ببین من، من می دونم بی بند و بارم، می دونم لاابالی هستم، می دونم کثیفم، برای همین خودم رو کنترل می کنم، افسار خودم رو می کشم، نمیرم با کسی زیر یک سقف، اما تو، تو، تو ایرادت اینه که...
مخلص کلام، باید آویزونش کنی، یا یه یادگاری بندازی رو صورتش که همیشه باهاش باقی بمونه...
همین رقیب عشقی پدر ما رو در آورد، تا که از جانب معشوق نباشد کششی، کوشش عاشق بدبخت به جایی نرسد...
اگر خر نیاید به نزدیک بار، تو بار را به نزد خر آر، بیت رو اشتباه نخوندی سامی؟ نه، سامی اشتباه خوندیا، نه درسته...
ببین یه خط بین این دو تا تیر هست که رنگش و جنسش عین این خط های دور زمینه اما ...