داستان کوتاه؛ رقیب(1)
سه شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۳۷ ق.ظ
همین رقیب عشقی پدر ما رو در آورد، تا که از جانب معشوق نباشد کششی، کوشش عاشق بدبخت به جایی نرسد، برخلاف دختره، بابای کاسبش، نگاهش به صفرهای حساب طرف بود، یه راست رفتم تو شیکم پسره، زشتش کردم، ذلیلش کردم، تو این دنیا حق گرفتنیه نه دادنی، پنج سال دیگه، اگه معدم نپوسه از پشت میله میام بیرون، یه سیگار بده بکشیم...
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۱/۲۲