داستان کوتاه؛ فرق

فرق ماندانا با بقیه این بود که، یک خانمی رو که متارکه کرده، دستش رو گرفت، داد، تو سالن آرایش، آشپزخونه کامل دستش ...

داستان کوتاه؛ شگفتی

 یلدا، یلدا جان، می خواستم یه سوالی ازت بپرسم، جوابت هرچی که هست، صادقانه بهم بگو، آیا...

کسی که خودش مانند کتاب هایش است ،تحلیل زندگی مایک رسنیک (Mike Resnick)

 مرد تپل کم مو و عینکی همیشه خندان امریکایی، کسی که کلا زندگی را زیاد جدی نمیگیرد، مانند اسپینر، یک تقه به زندگی میزند و زندگی برایش هزار دور می چرخد، وی درسال هزار و نهصد و چهل و دو در شیکاگو به دنیا آمد...

داستان کوتاه؛ شمع

نه عزیزم نود تومن عالی گفته مادام، نود عالیه، ای کاش به منم نود تومن می گفت ....

داستان کوتاه؛ مه

عاشق نویسندگیم همایون، این دونات رو میبینی؟ هم  تو می بینی هم من...خب؟.... دقیق به این...

داستان کوتاه؛ اسمارت بینز

تو بیماریت چیه دختر؟ سرطان سینه، تو بیماریت چیه پسر؟ میخوره بهت، به سرت و ...رنگت  و....سرطان خون...دمت گرم زدی به هدف... پسر قرصات شبیه...

پنج

 استاد مصطفی رحمان دوست شصت و هفت سال پیش در همدان به دنیا آمد، جالب آن است که زمانی که خردسال بود و به کلاس پنجم ابتدایی می رفت، متوجه شد ،توانایی شاعری دارد و....

داستان کوتاه؛ پاستور

ببین، ببین، کامیار، یه ورق استامینوفن کدئین خوردم دوساعت پیش بعد روش...

داستان کوتاه؛ سیا

بابا سیا این جین خیلی کهنه است که اصلا جر خورده از پاچه.... یک مشت رفیق نفهم دور منو گرفتن، این شلوار نماد گرسنگی در افریقاست، چند سال پیش تو یک کنسرت خیریه که...

داستان کوتاه؛ شبکه

دیروز کشیک بیمارستان مفید بودم، بگو چی شنیدم؟... دو تا افسر که یک بچه کوچولو رو که ماشین بهش زده بود آورده بودن اورژانس میگفتن یک شبکه مخفی از زنان بیوه با مدرک تحصیلی روانشناسی....