داستان کوتاه؛ پاستور
چهارشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۲۷ ب.ظ
ببین، ببین، کامیار، یه ورق استامینوفن کدئین خوردم دوساعت پیش بعد روش یه رد بول خوردم یه حالیه بین تقریبا زمین و هوا،....،بابا ماها مثلا پزشک های این مملکتیم، یه لشگر آدم رو ما حساب باز کردن، میدونم کامیار اما آخه اولین نسل بشر هم هستیم که به این همه دارو و نوشیدنی و غذا دسترسی داریم، حالا دسترسی داریم باید خودمونو منفجر کنیم؟...
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۴/۲۱