داستان کوتاه؛ ارباب

زندگی ارباب، رعیتی، زندگی دستوری، آره پدر من نوکر و توالت شور و رخت شور خاندان شما بود اما...

داستان کوتاه؛ سکه

ای بابا دوباره رفت بالای یک میلیون تومان...به نفع شما، طلافروشی بیشتر سود می کنی، نه، به نفع شما...خوبه اون...

داستان کوتاه؛ ببینم

ببینم، چند نفر رو به اسم من گزیدی هان؟...چیه میخوای زنگ بزنی به پلیس؟...نه تو از اونایی هستی که من خودم ...

داستان کوتاه؛ چه کرده ای

چه کرده ای در این دیار که تمام جهان سراغت را از باد می گیرند؟؟؟....,از نفاق وکینه که بگذریم آنچه با ما نزاع ندارد قدری غذا هست و جرعه ای نوشابه سیاه...شما دانشجوی دکتری پژوهش هنر هستین؟.....عجب دستپختی...

داستان کوتاه؛ یاری

 ببخشید عذر می خوام خانم مهندس این کافی شاپ هم بخشی از هتل پدر شماست؟.........بله خانم مهندس دو روز در هفته بیمارستان میرم اگر مریض به تورم...ببخشید به دستم...ببخشید، اگر بیمار نیازمند جراحی...

داستان کوتاه؛ بوق

 پنج سالم بود، هوا سرد بود، من و ننه خدا بیامرزم رفته بودیم پارک شهر، جایی رو نداشت بره که، باباش میزدش، داداشش میزدش، آقام خدا بیامرز میزدش، همین پارک شهر بود و ما، دست...

داستان کوتاه؛ عزیزدلم

 عزیزم منو تو چهل سال پیش برق خوندیم دانشگاه پلی تکنیک که تو بعدش رفتی کانادا، ببین این پسر گل جوون جذاب رو، لیسانس برق شریف هست هم چایی میاره هم تی می کشه، ببین اینجا استادا...

داستان کوتاه؛ تحقیقات

  سلام آقای دکتر، ببخشید من اومدم تحقیقات محلی راجع به یکی از دانشجوهای فوق تخصص که گویا هم خونه شما هستند، تو این خونه چند نفر زندگی می کنند؟،سلام از بنده است قربان،من و رضا و فرامرز و...

داستان کوتاه؛ یکی

می دونستم،من می دونستم،من می دونستم که نباید به شهرام بگم بره با لیلا صحبت کنه...

داستان کوتاه؛ قابلیت

 ببینید استاد عرض بال هفتاد  و پنج سانتی متر هس، طول بال سه متر،جنس بدنه پلی کربن از جنس نانو کربن تیوپ، من اصلا به چشم رساله دکتری به این پهباد نگاه نکردم، به چشم پیشرفت علمی کشورم، پیشرفت علمی این دانشگاه...