عزیزم، دوست دارم حقیقت رو از دهان زیبات بشنوم...
عزیزم، دوست دارم حقیقت رو از دهان زیبات بشنوم...
پدر روحانی، برای روح این یکی چه موعظه ای انتخاب کردین؟...من برای زنده ها موعظه می کنم، چیزی که زنده ها ...
آقای دکتر، آقای دکتر، من پدر بزرگم رو از شما میخوام...والا، والا، یه کم بدنش سرد شده، شاید اگر جنازه اش...
جناب سروان، فرض کنیم شما قاتل باشید، باید اول اسم همه افراد ساختمان رو یاد بگیرید، بنابراین باید اول خود کسی که اسم افراد ساختمان رو بهتون گفته بکشید...بله، شما...خیلی عین قاتل ها حرف میزنید، آقا... لطفا ناهارتون رو...
پدر روحانی، این آقا مزاحم من شده ....فرزندم برو لطفا، خانم رو اذیت نکن...پیری برو پی کارت این دختر بچه محل ماست....پسرم خواهش می کنم مودب باش و برو...
من بعضی وقت ها فکر می کنم تو انسان نیستی، تو رو تو کارخونه ساختن...اگر منو تو کارخونه ساختن...
والا اگه زن من باشه که باید بشینه سماق بمکه....خیلی خوشگل بود، خیالاتی نشدی؟...نه ،چون من قمار بازم، قمار بازم...
میلاد، فقط شیشه رو بشکون ساک ورزشیش رو بردار بریم بجمب علی، این کوچه ها محافظ داره، علی رامبد،،،پدرش تمام اموال کارخونه رو بالا کشید و رفت کانادا،،،ساک ورزشیش رو بدزدیم؟.....
تقدیم به آقای کشتی ایران،عالیجناب محمد بنا....
صدای سیلی در بین صدای مبهم و گنگ بوق و طبل گم می شود، حسن به خودش می آید، چهره مادر و کودکی و گالش و گل و اردک دوست داشتنی اش آقا کاکل، از جلوی چشمش می رود و...
و چرا هیچ چیز تازه ای تو رفتارت نیست؟....مشکلی پیش آمده؟...نه...نه....فقط از این همه یکنواختی رفتارت خسته شدم رامین....ریا...من همیشه همین قهوه رو می خوردم...همین سیگار رو می کشیدم اما اعتراضی نداشتی...حالا دارم،رضا دادن به خیانت یعنی پایان زندگی...هیچ چیزی پایان زندگی نیست...