داستان کوتاه؛ زن
جمعه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۲۰ ب.ظ
والا اگه زن من باشه که باید بشینه سماق بمکه....خیلی خوشگل بود، خیالاتی نشدی؟...نه ،چون من قمار بازم، قمار بازم زن نگه دار نیست...لیلا چقدر به این قمار بازه فکر میکنی؟...تقریبا همیشه... میدونم لیلا توام آخرش قمار باز میشی، ببین واقعا خواستگار پزشک چه عیبی داره آخه؟...عیبی نداره....خب پس چرا لگد می پرونی؟...چون دوست دارم یکی نعلم رو نگاه کنه....
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۵/۱۲/۲۷