داستان کوتاه؛طلا

ببین جناب سروان،چاقو رو دادم،پرش پر باشه ،دست خالی نره تو قضیه،ولی...

داستان کوتاه؛دعواستا

حاجی دعواستا،دعواست واستا ببینیم چی میشه....آه....آه.....حسنه....حسنه....حسن بزنش....

داستان کوتاه؛گلیم

-باید تا گلیم آخر و خونه آخر که قبره پام وامیستاد...

داستان کوتاه؛من تخصص دارم

ببین،ببین،ببین،من نبین رزیدنت فوق نوزادانم،یه دستم کتاب داخلی واشنگتن بود یه دستم رو شیکم بیمار محترم، یه دستم به پیچ تلویزیون بود صدای فیلم شعله رو زیاد می کردم...

داستان کوتاه؛قیچی

  ساسان بد جور لامپ، دستشو بریده، دو واحد اومثبت احتیاج داریم، بی حسش کنید، نمی خواد نمی خواد خیلی بالاست، دردو حس نمی کنه، داره می خنده...

داستان کوتاه؛ رمز

کامران جان، کلید رمز من تو رفته، تو رمزت رو بگو؟، هزاروسیصد وشصت...

داستان کوتاه؛من امروز این کار را کردم

حقوقم را که گرفتم، رفتم شمال شمال شمال شهر، بعد رفتم طبقه آخر آخر آخر یک برج بلند بلند بلند که خیلی معروف معروف معروف بود...

داستان کوتاه؛ گاز بده

آقاجان من متخصص اورژانسم ماشینم خراب شده اینم که دویست و شیشه، سی میدم برا جریمه، گاز بده، نمیشه سینی درگیرمیشه، الو، الو، الو، جانم ؟...

داستان کوتاه؛ اولین کار

ببین خیلی تعریفتو شنیدم، تو بچه ها همه بهت احترام خاصی میذارن، حتی شنیدم بعضیا بهت میگن " مردآخر"، خیلی لقب بزرگیه، کاش یه روز حداقل به من بگن "مرد وسط" ، این اولین کار منه، من می ترسم...

داستان کوتاه؛بقل

آهان آهان، آره،ببین، من نگاه کردم به پیرمرد تخت ده بعد به ازدواج فکر کردم بعد به بچه اول بعد به بچه دوم بعد به کنکور بعد به هزینه دندونپزشکی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال بعد ...