یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود، یه کدخدایی بود، قدش رشید چپقش دراز موهاش کوتاه، ناخنش کوتاه، رفت و رفت و رفت تا رسید سر تپه بلند، یک هو، دور زد دید یا خدا، یه پلنگه، زل زده تو جفت چشماش، پلنگه گفت...
یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود، یه کدخدایی بود، قدش رشید چپقش دراز موهاش کوتاه، ناخنش کوتاه، رفت و رفت و رفت تا رسید سر تپه بلند، یک هو، دور زد دید یا خدا، یه پلنگه، زل زده تو جفت چشماش، پلنگه گفت...
از بنده پیاده،سوال کردند که چرا نسل طلایی هوشنگ گلشیری،بهرام صادقی در رمان و نسل زمردین،سهراب سپهری،اخوان ثالث در شعر و نسل الماس گون آنتوان چخوف،مییرهولد در درام ،دیگر تکرار نمی شود؟...