پدرخوانده
فیلمی است بر اساس رمانی از ماریو پوزو ،رمانی که زمانیکه چاپ شد،بازار کتاب جهان را منفجر کرد. فیلمنامه این اثربر مبنای همکاری نویسنده رمان و فرانسیس فورد کاپولاست.ماریو پوزو رمان خودرا درسال هزارونهصدوشصت ونه به بازار کتاب عرضه کردو با فاصله زمانی اندکی همکاری او برای نگارش متن فیلمنامه با کارگردان آغاز شد.آنچه از پدرخوانده دریادها مانده ،موسیقی متن این اثراست،با اینکه ده ها ساز در موسیقی متن این اثرحضور دارند اما صدای اعجاب آمیز شیپور ،فضای سرد و غمگینی را به رنگ آمیزی موسیقی بخشیده است.اضطراب از در و دیوار موسیقی متن این اثر می بارد ،سرمای استخوان سوزی که مرتب ،پدرخوانده ها با لحافی کاموایی بر دوش روی صندلی راکینگ چییر احساس می کنند،در فضای پاییزی پدرخوانده به چشم می آید.تمام دون ها ،تمام تبه کاران ،تمام کسانی که جهان را برای خودشان می خواهند و بس،تا آنجا که از یک کلام بیهوده سانی ،پسر قوی خانواده کورلئونه اما پرحرف و پرگوی خانواده ،استفاده می کنند و او را به قتل می رسانند،مایکل که تلاش می کرد از دنیای تبه کاران دور نگه داشته شود،حالا با یک جمله اضافی سانی مجبور می گردد بار سیاه تمام تبه کاری ها را بر دوش بکشد.این فیلم به صورت عجیبی امریکای امروز را تصویر می کند،به جای مایکل در سیسیل ،عشق دومش در ماشین بمب گذاری شده کشته می شود. بی دلیل ،زنی روستایی ،دربازی تبه کاران قرارمی گیرد و کشته می شود،همه چیز از دست رفته است و صدای فلوت هم همین نکته را گوشزد می کند،انتخاباتی که نتیجه اش اعلام نمی شود،مثل جلسه خانواده های نیویورکی است،انگار دستی از انسان های زیرزمینی می کوشند تا روابط روی سطح جامعه را از درون هتلی مجلل سازمان ببخشند.انگار مانند پوستر فیلم پدرخوانده ،دستی از بالا ،عروسک گردان تمام وقایع است.وقایعی که در عین پیچیدگی بی نهایت زیاد تمام رفتارها،که یک جمله اضافه سانی باعث مرگ او می شود،بسیار ساده هستند،دن کورلئونه در حالی که روی درحال بازی با نوه اش است براثرحمله قلبی،بسیار،ساده و کودکانه این جهان را ترک می کند.سینما فصل مشترک سه هنر ماندگار است ،سیاست،فیلم و موسیقی،سه جریانی که بسیار هم به یکدیگر شباهت دارند،این شباهت را در فیلم پدرخوانده به وضوح حس می کنیم،وحالا در زندگی روزمره مان ،انتخاباتی که ساعت هاست شمارش آرای آن پایان یافته است اما مثل فیلم پدرخوانده ،انگار یک لشگر از مردان پاپیون مشکی زده با پیرهن های سفید وکت های تنگ،در حالیکه سیگار کوبایی در دست دارند و جامی از ساخته های جمهوری چک پهلوی دستشان است،بحث می کنند که چه کسی نفر بعدی باشد؟،این سکان را به دستان چه کسی بسپارند؟.همه چیز شبیه فیلم پدرخوانده است و فیلم پدرخوانده شبیه تمام بودن های این دنیاست.
"خوانده های مولف این سطور ، تهران،پاییز نودونه خورشیدی،یک پاییز معلق بین زمین وهوا،یک پاییز مردد،مشکوک،پاییز پدرخوانده"
