پنج سالم بود، هوا سرد بود، من و ننه خدا بیامرزم رفته بودیم پارک شهر، جایی رو نداشت بره که، باباش میزدش، داداشش میزدش، آقام خدا بیامرز میزدش، همین پارک شهر بود و ما، دست...
پنج سالم بود، هوا سرد بود، من و ننه خدا بیامرزم رفته بودیم پارک شهر، جایی رو نداشت بره که، باباش میزدش، داداشش میزدش، آقام خدا بیامرز میزدش، همین پارک شهر بود و ما، دست...