در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
حکیم عمر خیام
ای دیو سپید پای در بند
ای گنبد گیتی ای دماوند...
دل داده ام بر باد
برهر چه باداباد
مجنون تراز لیلی
شیرین تراز فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره دودی
از دودمان باد
آب از تو توفان شد...
آسمان را شکار خواهی کرد در اوج بودنت ای زیبای گیس بلورین مهتابی...
ای ایستاده بربام بلند ترین برج ها، آسمان، نگاهت می کند، تو چه داری که این چنین زیباست؟
عطر را می دانم، باد را می دانم و لبخندت را که ایستاده است بر رو به رو چشمان من....من....من....آیدا....من....من....من...دوستت می دارم....
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
طلوع،غروب شب است
وقتی خروس ها ، پایان رویا را هشدار میدهند
اخطار ی برای پنهان کردن خیال ،توی یقیه بالشت ، اولتیماتومی برای آخرین بوسه های اثیری، ناقوسی برای بیداری، و رستاخیزی به سوی مرگ
هادی سالارورزی
آذر ۱۳۹۳ خورشیدی
شیراز