مرحوم پروفسورحمید رحمت
زمانی که کودک بودم ،قصه عجیبی تعریف می کردند،از جراحی که قمارباز بود و در باخت آخر ،ماشین شورلت مشکی زیبایش را ازدست داده بود،او تمام مراجعان راحتی آن هایی که سردردشان با یک آکسار،خوب می شد،به چشم اسکناس می دید،بیماری را بزرگ جلوه می داد و بعد اتاق عمل.یک دور بی جهت ،باز می کرد و می بست،عمرش به خرید شورلت بعدی نرسید و درسانحه سقوط هواپیمای شرکت هما در بیست وپنج دسامبرهزارونهصدوپنجاه و دو ،زمانی که از یک جراحی ساختگی از اصفهان به تهران بازمی گشت ،همه چیز به پایان رسید.
"خوب ،بد،جلف" یک اثری فوق العاده زیبا و کامل بود ،اما از استاد بزرگ سینمای ایران ،تاج بانو گوهرخیراندیش انتظار نداشتم ،تن به چنین سریال خفیفی در کنار کسانی که اصلا هم شان ایشان نیستند(امثال علی اوجی ها،کسانی که فقط با رابطه بازی،خون ملت مظلوم ایران رادرشیشه کردند)بازی کنند و پول دربیاورند.تا یک حدی می شود نرمش کرد اما وقتی وضعیت فیلمنامه خیلی فاجعه است و پرواضح است برای زدن جیب قشرمتوسط نحیف ایران ،اثرساخته شده است،انسان،برفرض،سانتافه زیرپایش را می فروشدوپژوپارس می خرد اما تن به هر چیزی نمی دهد،بزرگان بایدبزرگ بمانند،اگر قرارباشد،تندباد حوادث پایه محکم و استوار مجسمه حکیم ابوالقاسم فردوسی (جلوی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران)را تکان بدهد،که دیگر،بهتراست آن دانشکده را باکلنگ خراب کرد،از جوانان وتازه کارها انتظاری نمی رودولی استادخیراندیش باآن بازی های درخشان بی بدیل در«رخ دیوانه»و«رسم عاشق کشی»نمی بایست تن به یک تاتر لاله زاری که روی سی دی ضبط شده است می دادند،حیف نام تاترلاله زار،لاله زار حداقل اصالت داشت.
"خاطرات شخصی مولف این سطور،بانی فیلم،زمستان است،تهران نودونه خورشیدی"