حکایت دریا
دو نوع کارگردان در جهان وجود دارد.کارگردانی که هر کدام از آثارش یک بوی و رنگ مجزا دارد(مارتین اسکورسیزی) و کارگردانی که یک تم را می چسبد و سال ها وقتش را روی همان تم می گذارد(بهمن فرمان آرا).نویسنده شکست خورده له شده در جهان محاسبات تناژ میلگرد و قیمت بشکه نفت،موضوع نوددرصدکارهای فرمان آراست.نویسندگان او هزارچهره و یک روز با این حکومت فردا در آغوش دلبری دیگر نیستند،واقعا پاکیزه و منزه هستند اما،در کشوری که دیگر پزشک متخصصش(محله اختیاریه و فروشگاه زنجیره ای هفت را می گویم،چیزی که می بینم ،می نویسم ،نه از دهان دیگران که این روزهای قیرگون مریض به دهان پدر خودم هم اعتماد ندارم و اینکه غیبت است وخاله زنک بازی )به خرید از فروشگاه همیشه تخفیف،روی می آورد که مال طبقه کارمند بودزیرا در این فروشگاه ها که سس هاینس یا ماالشعیرخارجی و نوشابه انرژی زای ردبول نمی فروشند.چندسال پیش،سبد خرید یک پزشک را نگاه می کردم،انواع سس هاینس بودوشکلات مرسی و...اکنون نگاه می کنم ،رب طبیعت است و کنسرو ماهی مارک های ارزان قیمت که همیشه خدا بیست درصدتخفیف دارند و حتی خمیردندان نسیم!!!پزشکان می گفتند کرست ،معجزه می کند و خمیردندان اصلی ترین بخش طبی زندگی است و...اما نه تیوبی سی هزار تومان قطعا...بگذریم.وضع نویسندگان ،روز روزش تعریفی نداشت ،منظورم قطعا عشقی نویس برند نیست که گاهی به چاپ سی و دوم می رسدآثارشان ،منظورم نویسندگانی است که بهمن فرمان آرا تصویر می کند،معمولا هم در انتهای زندگی قرار دارند.همه چیز این فیلم مثل مابقی کارهای اوست الا اینکه این بار،نقش نویسنده را خودبهمن فرمان آرا بازی می کندکه چه وزین هم بازی کرده است،این قسم از آدم ها با دوربین،عاشقی کرده اند وپشت وجلوی آن برایشان فرقی ندارد.قبل،مثل آلفرد هیچکاک که بنیانگذار این حرکت بود،یک لحظه از جلوی دوربین خودمی گذشت،اما این بار خودش بازیگر نقش اول شده است باجسارتی مثال زدنی،بازیگر روبه رویش سیمین معتمدآریا است.خوشابه حال آن لنز و آن دوربین.دوم آن که ،تابو شکنی کرد وصحنه سیگار کشیدن یک خانم را واضح و روشن نمایش داد.در فیلم«لرد»(باکسره بخوانید ،به معنای ته نشین)خانم ژیلاشاهی سیگار می کشد اما آن فیلم به پخش عمومی نرسید.کارهای عادی روزمره بدآموزی خاصی ندارندکه بگوییم ،کاری منفی صورت گرفته است که نسل های بعد را آزار می دهد ،این مفهوم به تمامه از نظر سینمای فرمان آرا اثبات شده است و ممنون که آن را با مخاطب در میان گذاشت .
"دیده ها و شنیده های مولف این سطور ، تابستان سال جاری،تهران"