وسط فیلم همگناه
فیلم بی دروپیکر مطرب را دقیقا درسکانس اصلی که آدم ابراهیم حاتمی کیا،رییس مافیای سینمای ایران،آقای پ.پ در آن حضور دارد را به عمد قرار می دهند.خیلی خب،بازیگران توانمند هم سن و سال خودت ،امثال بهمن دان را خانه نشین کردی و همه بازار را انحصاری در قبضه خودت گرفتی،چهارتا کارتن کنسرو ماهی و لوبیا را هم برای مصیبت دیدگان عزیز ایرانی دربرنامه عصرجدید بلند کردی و به دستشان دادی(حتی صورت مصیبت دیدگان را تار نکرده بودند.مرد،کمک که می کند،تختی وار کمک می کند)پابلو اسکوبار هم یک کامیون لباس به محلات ضعیف می برد و تقسیم می کرد و تمام کسانی که مخدرهای پابلو ،پسرشان را در بیست سالگی سینه قربستان خوابانده بود ،دعایش می کردند و دستانش را می بوسیدند،چطور بگوییم دستتان برایمان رو شده است؟.کل بازیگران سال نود و هفت خورشیدی در تمام عرصه ها از تاتر راننده پایه یکی و عشقی "بولینگ عبدو" تا تاتر درجه یک تالار رودکی را شمردم دیروز،سی و هفت بازیگر اصلی!!!!(یعنی کسی که سی جمله دیالوگ داشته باشد و بیست دقیقه به صورت مستمر حضور داشته باشد،یعنی منظورم ،بازیگر نقش فروشنده روزنامه در دکه که ده دیالوگ دارد و پنج دقیقه در فیلم سینمایی حضور دارد را حساب نکردم)در صدویازده اثرهنری،تنها سی و هفت نفر نقش اصلی مرد داشته اند؟یک تیم های اعصاب خرد کنی هستند که قدرت واقعیشان یک پنجم تیم مقابل است اما نیم ساعت ،توپ را بین خودشان پاس کاری می کنند،انقدر که دفاع تیم مقابل که تمامشان عضوتیم ملی برفرض ایتالیا و هلندوبلژیک هستند،خسته می شوند ،شروع می کنند کبوترهای کنار زمین را نگاه می کنند و از بی حوصلگی می روند ،کبوتر دم خط کرنر را بر می دارند و می بوسند ،بعد دقیقه نودوسه ،ناگهان یکی از بازیکنان تیم درجه دو،یک شوت محکم از وسط زمین می زند وبازی را می برند.اگر داور را نخربدی ،اگر مردانه یا زنانه مسابقه دادی و سجادمردانی را شکست دادی ،حساب است . کاری جهانی انجام داده ای و بزرگی کرده ای.وگرنه با خریدن داور مسابقه و وقت تلف کردن و بازی بااعصاب سجاد مردانی ،پیروزی بسیار راحت است اما واقعا ،تختی وار ،پیروز نشده ای.یک لشگربازیگرخوش لباس خوش تیپ میانسال وجود دارد،در بین جوانان و نوجوانان هم اینگونه است ،اما انقدر درون خودتان پاس کاری می کنید که یک هنرمند واقعی ،دست از بازی می کسد،خیاط می شود یا آرایشگر،تعداد بازی های خانم ترلان پروانه را از یک منبع معتبر بشمارید،تعداد بازی های داستین هافمن را هم بشمارید،کسی که جای نوه آخر "داستین هافمن" است ،به اندازه دو برابر خود داستین هافمن جلوی دوربین بوده است!!!.جدی می گویم!!!داستین هافمن یک اسطوره است که باید مجسمه اش را ساخت و در میدان اصلی محل تولدش نصب کرد و به آن تعظیم نمود اما تمام هالیوود را اشغال نکرده است ،یعنی از رانت خودش یا دوستش استفاده نکرده است،او هم در کنار دیگران کارش را می کن ،در آن گروه سنی کلینییت ایست وود و "سِر بن کینگزلی" و "رابرت دنیرو" وجویی پششی هم حضور دارند وکارشان را انجام می دهند.سلطان سکه فقط وحید مظلومین نبود.ایران پر شده است از سلاطین و ملکه ها که برخی از آن ها اصلا طبق قانون قدیمی وخسته ایران هیچ جرمی انجام نداده اند.کلا تمام بازار یک کار را قبضه کردن،جرم است.حالا وحیدمظلومین جسم گران بهای قابل رویت را دپو کرده بود و جرمش اثبات شد.دوستی دارم که نابغه فیزیک است ودکترای فیزیک دارد و دانشگاه شیراز درس خوانده است ولی واقعا بدون در نظر گرفتن هیچ حسی ،در حد یک دکترفیزیک دانشگاه پلی تکنیک وین است.یک ریال درآمد ندارد.کسی در همسایگی ماست که فوق لیسانس فیزیک از دانشگاه آزاد اسلامی واحد اردبیل است،یک ساعت وقت خالی نداردکه پسرش را پارک ببرد،پسرش به من می گوید:عمو مرا پارک می بری ومن با دلی شکسته با توجه به کرونا و معتادان طبقه دوم پارکمان ،می گویم:عزیزم ،پدرت باید تورا پارک ببرد،من بلد نیستم.گاهی میروم وبا او پلی استیشن بازی می کنم،تنهاست ،همه کاری می کند که کمی محبت جلب کند ،آفتاب بالانس میزند،پلک هایش را برعکس می کند ودراکولا می شود ،همه کاری می کند که مرا نگاه دارد و بمانم ،از همان اول می گوید ،عمو،ما دوتا اناق خالی در خانه داریم ،جان مامانت امشب پیشم بخواب از آن قصه های(کلیله و دمنه منظورش است)دیو دار برایم بخوان ،من هم آن اسباب بازی ام که دوست داری را می دهم برای خودت.می داند عاشق هواپیما هستم ییشنهاد دادن یک ماکت رپتور که حداقل به قیمت اکنون سه میلیون تومان است را به من می دهد.هنوز مفهوم پول را نمی فهمد و نمی داند آن ماکت یک وسیله کلکسیون است نه یک وسیله بازی اما ثروت پدرش انقدر زیاداست که ماکت حرفه ای را به عنوان اسباب بازی به کودک هدیه داده است،اگر وارد یک عرصه شدیم و کسی را داشتیم که دستمان را گرفت و پررنگ شدیم،خانواده خودمان و دیگران را نابود نکنیم،انحصار طلبی ،یک جرم عظیم اخلاقی و اجتماعی است.مرحوم پروفسور قریب، زمانی که مطب از بیمار،کیپ بود،مردم را دو ساعت روی پا نگاه نمی داشت از دفترش بیرون می آمد و به آن هایی که بیماری سرماخوردگی یا جوش ساده روی صورت داشتند ،می گفت:بروید نزد دکتر فرخ ،نصف بیماران تشریف ببرند وقت کاری تا یک ساعت دیگر تمام می شود.دکتر فرخ را می شناسم در کار خودش استاد است.خودمان از درون مشکل های پیچیده داریم،اکنون که بیمار شدن خیلی طبیعی است ،یکی از متخصصین اطفال محله ما نمی گویند ،مطب پر شده است ،بیماری شما خیلی جدی نیست ،تشریف ببرید درمانگاه اختیاریه ،الان دکترمولوی در درمانگاه حضور دارند که پزشک خوبی هستند.همین و تمام.دربرخی مشاغل ،سلطان شدن ها،خودش را به وضوح نشان نمی دهد،مثلا بازیگری،طب،معلم کنکور کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری بودن ،یعنی چون شغل از جنس فرهنگ و ناملموس است ،فرد،دقیقا سلطان می شود،خود آقا وحید می شود اما دیده نمی شود.
"سیاره تنها،جلد ایران و تاجیکستان،دانشنامه سینمایی نشر ساینا،خبرگزاری ایرکا،کتاب کار و فراغت ایرانیان ،نشراختران ،سی صفحه آخر "اثر،مشاهدات عینی مولف