چندماهی است
تمام چرخ دنده های این ساعت بزرگ که زندگی می نامیمش برعکس حرکت می کند.برایم خیلی جالب و غمناک و عجیب است.در واقع هرلحظه به فیلم «زندگی عجیب بنجامین باتن»فکر می کنم.یک آشنای نازنین دور ،به رحمت خدا رفت به یکی از نزدیکانش تسلیت گفتم ،گفت:خوب شد.چندسالی بود با بیماری های مختلف دست و پنجه نرم می کرد و این کرونا راحتش کرد.به کسی که عزیزش در پرواز ماهان بود ،تسلیت گفتم که آشنایش زخمی شده است،گفت:خوب شد،همان کاری که با هواپیمای قرقیزستانی کردند با خودشان انجام دادند،این به آن در،انتظار دارم فردا صبح که بیدار می شوم ،مردم صف بکشند و به فلافل فروش محل ،فلافل بفروشند و او بخرد و شاگردانش پشت سرهم ساندویچ فلافل بخورند.انتظار دارم مجالس عروسی در آینده،همه یک دست مشکی بپوشند و در مجالس ترحیم ،دختر فرد فوت شده لباس تورسفیدبه تن کند،فیلم زندگی عجیب بنجامین باتن واقعا اتفاق افتاد،شاید،سینما حتی ژانر علمی تخیلی اش هم ،واقعیت محض باشد.