نقد شهرزاد
دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۶، ۱۱:۲۸ ب.ظ
در سری سوم ،تیم اجرایی،بسیار ضعیف شده است.در بهترین مواقعی که می تواند یک سریال،فروش داشته باشد باز هم آن را توزیع نکردند،اینکه روی هیچ چیز جامعه ایران نمی شود حساب باز کرد خیلی آزار دهنده است.
۹۶/۱۲/۲۸
سریال پرمخاطب شهرزاد از فصل دوم ضعیف شد
فیلمنامه فصل دو خیلی ضعیفتربود.
به شخصه خیلی ذهنم درگیربود٬چرایه فیلم عاشقانه یه باره به فیلم جنگی وخشن تبدیل شد؟
عصبانیتها٬اسلحه٬تجارت افیون٬کشتاربی رحمانه٬(البته همین کشتاروتجارت سیگار تو فصل اول هم بود٬امابه شدت فصل دوم).ناقص بودن پرونده های جنایات شخص بزرگ آقا(که تاآخرین قسمت هم مشخص نشد)درباره عشق پنهانی هاشم وبالقیس٬هیچ گذشته ای بیان نشد.بزرگ آقاتوفصل اول مدعی بودکه توسط زن باباازخونه پدریش اخراج شده.فقط یه خواهرداشته؟همین سروان آپرویز(باگریم کریه وقاجاریش وادای کریه دیالوگهاش)چه خصومت دیرینه ای با کل خاندان دیوانسالارداشت؟
توفصل سوم میتونست شیرین رو بکشه نه قبادرو.
نویسندگان می بایست درباره زندگی اجباری بالقیس وهمسرش هم چندقسمت می نوشتن.
حضورثریاهمسرشاپور واقعا اونقدرمهم نبودکه خیلی از قسمتها شامل نمایش زندگی مشترک اجباریشون بود
خودصابر چه نسبتی با حشمت داشت که تو فصل اول فراریش داد ودرفصل دوم عاشق پیشه شیرین شد؟
چراشکنجه های زندان رو تحمل کرد وحرفی نزد؟چون عاشق شیرین بود؟من که میگم نه٬صابرعبدلی مثلالوتی که حتی بلدنبود دیالوگهاروبه مدل لوتی دهه۳۰بگه٬فقط بخاطر چپاول ثروت بادآورده دیوانسالارا نقش عاشقارودرمیاورد.آخرشم دیدیم که شد رئیس دیوانسالارا.درحالی که ابداحقش نبود
برام جالب بودکه یه جایی توسریال تو روستا حال شیرین بهم میخورد.از صابرپرسیدن خانمت بارداره؟
من یکی هم خندم گرفت وهم چشمام از حدقه زدبیرون
صابرهم باکمی مکث فقط گفت نه فک نکنم
بشدت هم از روابط مثلاعاشقانه صابروشیرین چندشم میمومد
اصلاطبیعی نبود
به قول یکی از مخاطبان سریال٬فقط یه نگاه وصحبت دلبرانه وعاشقانه قبادرو با کرورکرور دیالوگهاواداهای به ظاهرعاشقانه صابر مقایسه کنین.
فصل دوم وسوم رو فقط بخاطر سرنوشت تلخ وگزنده قبادوامید نگاه کردم
شهرزادهم که ازفصل اول کمی حرمت همسرشونگه میداشت.اما بعدطلاق اجباریش به قباد نیش میزد
وبعدازدواجش بافرهادهم رسما قبادرو نقره داغ میکرد
ضمنااسم فصل دوم رو اکرم فتنه میذاشتن خیلی بهتربود.
فصل سوم هم که اصلاچنگی به دل نمی زد.فقط وفقط دوقسمت آخرکه شهرزادقصه زندگی خودشوبجای قصه شهرزادقصه گو گفت وقباد متحیرشد.
صحنه تنهایی مطلق قباد توغمکده اش بی نظیربود.
چقدسوختم به تنهایی هاش ووقتی بانهایت ناامیدی بدون برگشتن به سمت شهرزاد٬گفت بروپیش امید.
.
چقددیالوگهاشوباسوزدل گفت
چقد صحنه جذاب وزیباوسراسرعشقی عمیق بودوقتی فامیل دیوانسالاررواز امید حذف کرد وبا نگاهی دلرباکه نشان از پختگی محبتش داشت.به شهرزاد گفت:میخوام بچم ۶دنگ بکشه به خودت(درست٬محکم٬سالم٬آدم)شهرزاد بی نهایت مغروروسراسرکینه ای متحیراز حرفای قباد٬گفت:اولین باره که می شنوم این حرفاروازت.ووجه مشترک داریم.(پاک شدن اسم امیداز خاندان نحس دیوانسالار)
قبادانگشتشواز استامپ برداشت وبامحبتی بی اندازه گفت««ملک جوانبختیه که خودت ساختی»
این صحنه رو خیلی دوس داشتم.
وآخرش چقدهنرمندانه جونشوفداکرد