داستان کوتاه؛گوشت
سه شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۳:۰۳ ب.ظ
خسته نباشین،من یه گوسفند دارم می خوام قربونیش کنم.
این چوب رو نگاه دست من؟... من چوب زنم تخصصم فروشه،کشتن یه تخصص دیگه است.
ببخشید من خودم یه چاقو دارم بیست تومان میدم فقط ببرش.
راستش ببین من چوب زنم نیستم،فوق لیسانس مکانیکم عصر شاگرد دارم،می ترسم خون بپاشه به لباسم.
پس چرا چوب گرفتی دستت؟،چون داداشم خرج تحصیلم رو داد به این شرط که نصف روز براش کار کنم.
خب پس کاش داداشت تو کار گلفروشی بود که به تیپ و روحیه ات بخوره
ببین آقای چهارصد و پنج،اون سانتافه رو میبینی؟،اون ماشین روزهای زوج داداشمه،روزهای فرد مگان داره
تا تهشو رفتم ،ببخشید آقای مهندس عصرخوش...
۹۶/۰۸/۳۰