داستان کوتاه؛یه پول کلان
پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۱:۱۸ ق.ظ
پسر هیچی نشدیم، بورد اطفال از دانشگاه بابل اما هیچی نشدیم،هیچکی بهمون اهمیت نمیده،ده تومن جمع کردم،یه پول کلان گیرم بیاد میرم بیمارستان آنادولیا تو ترکیه.....چرا بیمارستان ترکیه؟....چون تعداد آدم حسابیاش بیشترشه.....چهارده داخلی تو کارنامه تو اه نه من،اوه پسر تو حتی به زور تخصص قبول شدی....ولی پزشکی تو خونمه....آره چهارتا پزشک تو خونمه که همشون میگن پزشکی تو خونشونه حتی بابابزرگ آلزایمریم...
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۷/۲۰