داستان کوتاه؛یک ساعت
ببین اومد تو باشگاه یک ساعت کتونی پوشید، بعد یک ساعت چوب راکت رو چسب زد و رویه زد، رویه و چوب اصل ژاپن دوتومن، به جان مرتضی، حالا همه مام تو کف که قهرمان استان اومده، آقا یک ساعت حوله مالید رو پوست راکت، بعد با یکی از بچه ها ده دقیقه گرم کرد، بک اند فورهند، سرویس، باز، بک هند فورهند سرویس، این بچه افغانیه هست، رو میزها رو دستمال میکشه دمپاپیی آبی پاشه، یهو دستمال رو گذاشت رو پایه میز نوشاد عالمیان اومد سه تامیز اونورتر تماشا، چشمت روز بدنبینه، با یه راکت گلد کاپ ده تومنی که دور دستش لنت برق پیچیده بودن، ست اول یازده سه، ست دوم یازده دو، ست سوم یازده هشت، فکر کنم از ترس اینکه یه وقت اخراجش نکنن، نون چهار تا خوارقد و نیم قدش آجر بشه، پنج امتیاز داد ،راحت، مجید ومیگی، سوییچ گل تو دستش میلرزید جا نمیرفت استارت بزنه، یعنی....
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده