داستان کوتاه؛ میشه
دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۱۴ ق.ظ
شاهین، حالم خوب نیست، اصلا حالم خوب نیست، شاید چشمت زدن، فکر می کردم پسر مدرن و امروزیی هستی، هستم، اما نمیشه هم اسکی کرد هم کافکا خوند هم به چشم زخم اعتقاد داشت؟ و هم به شوم بودن گربه های سیاه؟، نه، نمی شه، من می تونم باور کنم که این سگی که الان کنار جاده است، تو زندگی قبلیش یک مرد جنتلمن واقعی بوده اما اگر این حرف از دهان یک متخصص دامپزشکی دربیاد، نمی تونم ،نمی تونم بپذیرم، شاهین، حالم از این آهنگ تکراری به هم می خوره، به چه دلیلی؟... به دلایل کاملا شخصی، کاملا کاملا شخصی....
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۴/۱۲