داستان کوتاه؛ مرد
چهارشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۶، ۰۸:۱۸ ب.ظ
مرد یعنی مجموعه بلاهت، مردها یک زمانی مرد بودن، اون موقع که نارگیل رو با سنگ می شکوندن، بعد صبح،خورشید طلوع نکرده میرفتن شکار گاو وحشی، اونو میگن مرد، این دماغ عملی های امروز، اصلا حیف اسم مرد، بابا غمبرک نزن، خبری نیست، این جوجه خروس ها سربازی هم برن اصلا رمبو هم بشن، باز به درد نمیخورن، مرد، مرد که می کنن مربوط به اوایل دوره هموساپینس هست، وگرنه بعد از ده هزار سال اینا فقط ریش و سیبیل دارن اونم نصفه، نیمه....مرد، مرد ،مرد....اگر یک کلمه دیگه حرف بزنین، جیغ می کشم... دوستش دارم ، همین....
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۴/۰۷