داستان کوتاه؛ تو چرا
سه شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۵۷ ب.ظ
تو چرا دیر میرسی سرقرارهامون؟....چرا همه اسم ها توی گوشیت با یک حرف یا اسم سیب و آلبالو و خربزه ذخیره شده؟...چرا امیر؟ چرا؟ ما قرار زن و شوهر بشیم امیر...ببین،اگر الان هر جوابی از دهن من بشنوی،سوال بعدی در ذهنت ایجاد میشه ،پس کمتر برو سر کار ،کمتر برو مطب، بیشتر با هم باشیم، چون اینجوری با این طرز سوال کردنت، تنها چیزی که از من گیرت میاد، دستگیره دره که اونم مطمئن نباش گیرت بیاد، پریا جان، خانم دکتر، با سوال نیا پیشم، با عشق بیا، باشه؟....
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۳/۳۰