داستان کوتاه؛ لطف کن
دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۳۹ ب.ظ
ببین امید میخوام یه چیزی ازت بخوام...نمیدونم چطور بگم...ببین...ببین....ببین....لطف کن واقعا گلاره نفهمه.....ایول، ایول، ایول، بدجور دلامون به هم لوله کشی شده ها، منم روم نمیشد بگم رخ دادی روی مام باز شد....لطف کن پریسا نفهمه، قربونت برم، دمت گرم...
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۳/۲۲