داستان کوتاه؛ چرخ گوشت
پنجشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۰۹ ب.ظ
این سگ مصب روشنه صداتو نمی شنوم آبجی،....چرخ گوشت روشنه نمی شنوم صداتو.....خفه کن اون چرخ گوشت روووووووووو....چی؟؟؟؟؟....هوووووووووووو...برو خونه آبجیم الان میام...الان میام...الان میام....عززززززززت،....چماق رو بیار....نه،نه،نه....ول کن چماق رو...زنگ بزن به دکتر ژینوس شاهانی وکیل دادگستری،بره جلوی در خونه خواهرم،دوره فیلم فارسی گذشته،الان میریم تا یه مشت میزنیم پرونده میشه میگن ده میلیون بده،دلم لک زده واسه یه دعوا که بعدش کله ام پر خون بشه بکنم تو حوض مسجد،آخه حوض مسجدم روش تهیه غذا ساختن دیگه حوض نیست که ...بیخیال،چند تا رون بدم خانم دکتر؟...
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۳/۱۸