داستان کوتاه؛ روزنامه
دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۲۶ ق.ظ
انترن بخش جراحی که باشی دیگه بعد چهل و هشت ساعت دست چپ و راستتم تشخیص نمیدی،یه مینی بوس هیوندای سفید،یادمه ،یادمه،تو محور شیراز ،چپ کرده بود،سی نفر لت و پار آوردن ،من و چهار تا انترن بودیم و یک پرستار ،همین،فقط همین،برگشتم ،دیدم دسته کلیدم نیست،رفتم سر قفسه دیدم همه مورفین ها رو بردن،....دکتر روزنامه امروزت رو آوردن....اکهی چقدر دیر می گذره ،تازه سی اردیبهشته،حالا اگه بیمارستان بودم،بیست اسفند بود،ای وای....
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۳/۰۱