داستان کوتاه؛ تلخی
يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۰۰ ب.ظ
تلخی که به تن آدم بچسبه، آدمو خسته می کنه، کلافه می کنه، آدم .....دیدی بعضی ها چقدر زود پیر میشن....خیلی امتحان تخصص طول کشید اول جراحی کرمان قبول شدم، جراحی خوب بود کرمان دور، بعد اورژانس ایران قبول شدم، تهران خوب بود اما طب اورژانس خیلی خیلی مسئولیتش سنگین بود، بار سوم روانپزشکی ایران قبول شدم، خوبه، خوبه، در آمد جراحی عمومی و طب اورژانس رو نداره ولی خیلی با مرگ و زندگی طرف نیستم اما تلخ شدم، کلا انگار زهر شدم....
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار :
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۲/۳۱