داستان کوتاه؛ قارچ
پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۳۶ ب.ظ
پریسا برای اینکه بهت ثابت کنم عاشقتم، تمام این قارچ های سمی پای این درخت کاج رو بخورم...اینا قارچ سمی نیستند، هر قارچ وحشی ای سمی نیست...یادم افتاد دکترای حقوق داری، ببخشید...ببین سمی نبودن این قارچ ها هیچ ربطی به دکترای من نداره،....خب پس چطوری عشقمو بهت ثابت کنم؟...تمام این قارچ ها رو بخور....الو؟ اورژانس تهران؟ الو؟...ببین با اینکه دیپلم مکانیک خودرو هستی اما از نظر من گور بابای دانشگاه، فقط تا بیمارستان زنده بمون، ببین متن عقدنامه رو تا اورژانس برسه نوشتم، میدم تکنسین های بیمارستان امضا کنند، امضای بابامم جعل کردم، یه ذره این قلم رو سفت بگیر علی، علی، علی، عیب نداره، عیب نداره، عیب نداره، انگشتت رو جوهری کردم زدم پاش، فقط تا بیمارستان زنده بمون، مرد ایده آل من....البته هجده سالگی ، کیانو ریوز تو وکیل مدافع شیطان، مرد مورد علاقه ام بود، اما ...اما....خب تو از اون خدایی خیلی خرتری، صد هزار تومن رو میدادی یه عینک آفتابی برام میخریدی خب،استقلال پرسپولیس چیه؟؟؟....
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۲/۲۱