داستان کوتاه؛ سنگ
پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۳۵ ب.ظ
ببین علی، این سنگ های لایه لایه دو میلیون سال قدمت دارند، تو این چیزا رو از کجا میدونی؟ از تو چیزایی که بهش میگن، کتاب، شبیه تلویزیونه اما مال آدم های یه کم باهوش تره، یه کم باهوش تر که لاک ناخن دست فروش مترو رو از فروشگاه زنجیره ای به دو برابر قیمت می خرن؟....نه ،یه کم باهوش تر که بلیط بازی استقلال پرسپولیس رو صد هزار تومان می خرند بعد هم به جرم همراه داشتن مواد منفجره ،شش ماه زندان میمونن، پریسا تو پلیس آگاهی هستی؟چطوری این چیزا رو راجع به من میدونی، حتی مادرمم نمیدونه،یه دقیقه به اسم وکیل تسخیری پایین ورقه ات نگاه کن، این قوطی تن رو باز می کنی یا زنگ بزنم صد و ده بیاد؟....
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۲/۲۱