داستان کوتاه؛ بهار
جمعه, ۴ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۱۹ ب.ظ
بهار جان، من به سکوت تو احترام می گذارم، مشکل،...مشکل، اینجاست که تو به جیب من احترام نگذاشتی، نه به جیب من، نه به حرف زدن من، نه به صدای من...بنابراین، خب... بنابراین، فقط من، خب من، یک سری خصوصیات اخلاقی خاص خودم دارم که فقط یک زن مرده از اون خصوصیات، اطلاع داره،...بارون قشنگی داره میاد بهار جان، نه تنفر، نه عشق...فقط بارون قشنگی داره میاد بهار جان...
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۶/۰۱/۰۴