داستان کوتاه؛ سید خندان
-تا سید خندان خیلی راه مونده؟
- لعنت، لعنت به این ترافیک، نگاه کن تو رو خدا ، ملت کار و زندگی ندارن، انگار نباید خرج ده نفر رو داد! حروم شدم، اَه اَه ، حالی میکنه ها! پشت بی ام و ، یه خوشگلم بغل دستت باشه! کولر روشن، آبمیوه، زندگیه، اصل زندگیه!
-تا سیدخندان چقدر راهه؟
-سر پیچاش خوب نبود پدرسگ! ارزون خریدم درست! اما آخر از ده تا سه تاش کار نمی کند ! به اینم میگن سر پیچ ! اسم خودشون رو گذاشت تاجر! باد میکنن سینه رو پشت یه میز سه متری میشینن که چی؟ از چین آشغال وارد می کنیم؟ اگر مردی، تاجری، پاشو برو آلمان، چیز درست وارد کن ، چین شد جا؟
-ولی پدرسگ چقدر خوشگله! نگاه کن قیافه بچه چاقالو، نگاه بغل دستش، حیف نیست دست این بی ریخت بخوره به دستت؟ ولی با بی ریخت و خوشگلش چی کار داره آخه ؟ پول می خواد که این یارو داره! زنا همشون یه جورن، پول می خوان فقط پول. سلام پول! خداحافظ پول، چطوری پول؟ پول، پول،پول، پول.
-الو ساسان جان، این بار جدید سر پیچا رسید؟چند؟خوبه خوبه، ببین می تونی یه هشتصد تا جعبه پیدا کنی؟ اگر made in Germany باشه که چه بهتر ، نبود، بچپون توی made in Korea بره! کاریش نمیشه کرد؟ پاشو برو مناقصه ای چیزی خب؟ چک کی؟ به سامی چه ربطی داره کار من؟ خیلی خب! باشه برو دنبالش ببین جعبه می تونی گیر بیاری یا نه ؟
- ببخشید سیدخندان...
-تف، تف، تف، من چه چیزی کم داشتم؟ نمی دونم فقط بابای پولدار نداشتم! آخه ادمی که توی شصت سالگی تازه بشه ستوان یک ! معلوم نیست معلوم نیست چرا با ننه ما ازدواج کرد! الکی سگ دو سگ دو! توی چابهار، که چی؟ پلیسم! باز اگر رفته بود دانشکده ، سرهنگی، چیزی آخه ، دیگه نه، حداقلش سرگرد. یه جوجه وظیفه از بقلمون رد می شد ، ستاره هاش بیشتر از بابای ما بود ! آبروریزی! به خدا آدم جلوی کمرشو بگیره بچه پس نندازه، فقط مکافاته! بابا آدم نخاد بیاد دنیا کی رو باید ببینه؟ تو کثافت دست و پاچی زنی، اونوقت ماشینو نگاه! پدرسگ بچه پولدار، داهاتی لباس پوشیدنم بلد نیست. حیف اون دختر ، حیف واقعا.
- هی میگه برو چینی بخر، چینی بخر، بابامون نمازخون ، مادرمون نمازخون ، برادر جراح قلب توی استرالیا، کارم به کجا کشیده؟ جعبه عوض کردن! بابا می گفت تو هیچی نمیشی! زور بیخود نزن، راست می گفت، پیرمرد یه چیزی دیده بود دیگه! الکی از خودش نمی بافت ! هفته دیگه دوباره داداشه از استرالیا برمی گرده ! توسری خوردن شروع میشه! حالا کی بود براتون فرمانیه خونه اجاره می کرد؟ شب تا صبح بیمارستان؟ لابد داداش بود دیگه! من نبودم! حق داره بدبخت ! الکی غر می زنم ! درس خوند زحمت کشید به یه جایی رسید!حالا همچین میگم درس خوند انگار چی؟ پسر خودم دکتره مثلا! مثلا البته! دو زار نتونسته کاسبی کنه، فقط خرحمالی. من ده تا دکتر این جوری رو در روز می خرم، اما تهش چی؟ اون آقای دکتره، ما که نیستیم.
ساسان گرد شده! گنده شده! معقول آماتور بود ، بازاری بازی در نمی آورد برا آدم! می گفتی آلمان، می رفت از قبرستون هم که شده آلمان واست گیر می آورد.عجب زمونه بدی شده ! جعبه آلمان هم نمیشه گیر آورد! چین خورد! چین اقتصادو بلعید.کارگر روزی دو دولار اونم دویست میلیون نفر! یا خدا! حالا کارگر آلمانی چطور؟بیمه ، ازکارافتادگی، هزارجور ادا،خب معلومه ورشکست میشین دیگه!داداش که اومد باید ببرمش یک شب بیرون، شامی، برنامه ای، زودتر بیاد بریم تکلیف زمینای پشت سد رو مشخص کنیم. سی ساله افتاده دست نخورده، آب کنیم ، بزنیم به زخم زندگی ، ببینیم میشه این پسره رو فرستاد استرالیا؟ کسی بشه براخودش.
-می گیم بی. ام .و نه! یعنی قیافه ما به زانتیا ،نه! 206 هم نمی خوره!؟ آقا کسی که دستش به دهنش نمی رسه غلط می کنه بچه پس بندازه، ستوان یک ، ستوان یک، اونم تو شصت سالگی، این مرتیکه بره کنار، میشینم پشت فرمون بی . ام . و ، ببین بهم میاد یا نه؟ چیه مگه؟ دهاتیه خیلی خوشگله؟ دهاتیا مخ دارن؟ زرنگن! تیزن! یه عمر تو تهرون زندگی کردیم که تهش یه دهاتی بیاد برامون پشت بی ام و بشینه دختر بازی کنه، خاک، واقعا خاک بر سرت!
-بفرما داداش اینم سید خندان، سیدخندان، سیدخندان که می کردی، قابل نداره، پانصد.
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده