قهوه خاطره ساز
مادربزرگم بانویی است نازنین و آبی...در کنار دریای خزر زیستن تمامی انسان ها را آبی می کند.زیبا می کند و سخت کوش می کند....آنا جان...انسانی که با دو میل بافتنی ساده جادو می کند...انسانی که با چند تکه پارچه معمولی شاهکار می آفریند...من کلا قهوه را دوست دارم...در ترکیه، شیراز، تهران، اصفهان و هزاران نقطه دیگر از کره خاکی قهوه نوشیده ام...اما آشپزخانه منزل پدریم و فنجان های قهوه ای که انسان را به عصر لویی چهاردهم می برد همراه با صدای روح نواز پیانوی سعید جان...پدرم...حسی را به من می دهد که گویی در بهترین کافه های پاریس قهوه می نوشم...در زندگی بانویی به محکمی و هنرمندی آنا جان ندیده ام...ایشان از اولین بانوانی است که موسیقی فراگرفت در عنفوان جوانی....زمانی که قمه کش ها و قداره بندها سر ناموس و ناموس بازی یکدیگر را تکه تکه می کردند .این بانوی بزرگ ویولن آموخت.پدربزرگم مرحوم رضا نوری پناه هم از اساتید مبرز ساز ویولن در شمال ایران به شمار می آمد...روحش شاد و روانش با بزرگانی چون استاد فرهنگ شریف محشور باد...زمانی که به قهوه های آنا جان فکر می کنم در مه غلیظ و صدای بوق کشتی های انزلی گم می شوم...و من عاشق این گم شدن هستم.
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده