از کوچه محمودی تهران نور برمی خیزد
چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ۰۳:۰۵ ب.ظ
در اوایل قرن...حدود ۱۳۰۲خورشیدی در ناحیه آذری زبان ایران ٬کودکی زاده شد که او را نصیر نامیدند در آن زمان هیچکس تصور نمی کرد این نوزاد کوچک روزی چهره درخشان صنعت لیتوگرافی ایران شود.پدر نصیر فردی مبارز بود وطی یک درگیری با مامورین کل خانواده به کاشان تبعید شدند...پدر نصیر در مقابل خان ها سر تعظیم فرود نیاورد و لاجرم بی هیچ گناهی با مامورین نظامی دوره رضاشاه اندکی درگیری پیدا کرد و تبعید گشت...نصیر...فرزند سبلان ...فرزند هوای خنک و گل های لاله اینک مرد خانواده شده بود .در سنی که اکثر همسالانش مشغول بازی و نشاط بودند او باید به بقالی میرفت و با زبان دست و پا شکسته فارسی به فروشنده می فهماند که کبریت می خواهد...که نان می خواهد برای سفره مظلوم مادرش سر یه خاتون...نصیر از همان کودکی متوجه شد برای طبقه اجتماعی او دو راه بیشتر وجود ندارد یا بزرگ شدن و بالیدن و یا در فقر و بدبختی با تراخم و پیوک و کچلی و زردی و مرگ تدریجی دست و پنجه نرم کردن و نصیر راه اول را برگزید...به تهران آمد و جنگید و جنگید و جنگید ...از شاگرد شیرینی فروشی گرفته تا پختن نان را تجربه کرد .نصیر بدن و صورتی پانزده ساله داشت اما روحش پانزده ساله نبود ....روحش بزرگ و پخته بود...دیدن کودتای بیست و هشت مرداد و هزار ویک واقعه دیگر آنچنان او را زبده ساخت که توانست زیر بار سنگین زندگی خانوادگی در تهران کمر راست کند...اینک استاد نصیر جعفریان کسی که جایزه جهانی بی آی دی را بخاطر یک عمر خدمت به صنعت لیتوگرافی جهان به دست آورد در سن نود و سه سالگی به سر می برد...صبور است با بیماری های خاص این سن دست و پنجه نرم می کند و دم نمی زند٬ مجموعه لوازم یک عمر فعالیت فرهنگی اش را به مجلس شورای اسلامی تقدیم کرد...صبر برای او تنها یک لغت نبود ...نصیر جعفریان چهره درخشان صنعت لیتوگرافی ایران؛با کمک همسر عالی مقامش بانو اکبری اکنون صبورانه در گوشه ای از شهر بزرگ تهران زندگی می کنند و به نسل جوان می آموزند که صبر کلید موفقیت است.
نویسنده:
همایون نوری پناه
ویراستار:
محسن اکبرزاده
۹۵/۰۷/۱۴